دوستان عزیز،
جوالدوز هستم، دامت برکاته.
با مسائل و مواردی که در دو هفتهٔ گذشته در گروه فیسبوکی «همیاری ایرانیان ونکوور» پیش اومد، واقعاً قصد نداشتم چیزی بنویسم. اصلاً دستم به قلم و جوالدوز نمیرفت. یه عالمه سؤال تو مغزمه و از همه مهمتر اینه که: واقعاً به ما یاد دادن هر چیزی رو با دادوفریاد و کولیبازی و نقنقزدن بخوایم؟ انقدر شنیدن حرف مخالف برامون سخته و تابوتوان همدیگه رو نداریم، که تا کسی نظر مخالفی داد، از هر کلمهای برای لتوپارکردن طرف استفاده میکنیم؟
انقدر حلکردن مسائلمون با دیگرون برامون سخته، که اونو توی محیطی دیجیتال و البته عمومی که برامون تدارک دیده شده (و قراره تو این محیط همیار و تو غربت یارویاور هم باشیم) مطرح میکنیم و توقع داریم دیگران برامون حلش کنن؟!
والّا مامان و بابای مجازی ندیده بودیم دیگه. انگار این «همیاری ایرانیان ونکوور» دادگاه لاههست و ادمینها و اعضای اون، قاضی و هیئت منصفه.
اونایی که دارن نوک این جوالدوزو حس میکنن و خودشون میدونن مخاطب این مطلب هستن، فقط به این فکر کنن که اگر این انرژی رو وقف کار و تلاش کنن، یکساله میتونن نصف کانادا رو بخرن و بفروشن.
شاید این حس، ریشهٔ تاریخی داره. انگار دیگه این جور رفتارها ژنتیکی شده و در رشتههای دیانایِ ما ریشه دَوونده. واقعاً چی میکشن این ادمینها از دست ما که باید این همه مسئله رو تحمل کنن و دوباره نقش تاریخی «کنترلکنندهٔ» رفتارهای ما رو بازی کنن…
وظیفهٔ ادمین یک سایت، صفحه یا گروه مجازی اینه که مراقب باشه اون سایت از کار نیافته و اگه مورد فنی پیش اومد، اونو مرتفع کنه. اما متأسفانه الان کار تیم ادمین شده میانجیگری، باید چهار پنج نفر فقط حواسشون جمع باشه تا کسی به اون یکی فحاشی نکنه و اسم کسی رو خراب نکنه؛ مدام تذکر و تذکر و تذکر… جالب اینجاست تذکر برای مواردی که بارها و بارها تکرار شده.
آقا جون، خانوم جون، اون بالا دقیقاً ابتدای صفحهٔ گروه «همیاری»، تمام مقررات حضور و فعالیت توی این گروه اجتماعی توضیح داده شده. تو رو جون مامانتون برای یه بارم که شده، اونو بخونین. مگه برای رانندگی ۵۰ بار کتاب آئیننامه رو نمیخونین، اونم به دو زبون؟! خُب، این رو هم بخونین و مقرراتش رو رعایت کنین. بذارید منم به کارم برسم و بتونم جوالدوزو برای مسائل مهمتر بزنم. سوزنم کُند شد جان خودم.